ماتیسای من مریض شده
دختر معصومم عزیز دلم شنبه(25/5/93) مثل همیشه از اداره که برگشتم خونه می می خوردی و کلی با هم بازی کردیم و حدودا ساعت 6 خوابیدی نیم ساعت بعد که بیدار شدی بدنت یه کم گرم بود فکر کردم گرمای همیشگی بعد از خوابه که چن دقیقه بعد برطرف میشه عصرونتو خوردی و آب سیب هم بهت دادم . یه کم حوصلم سر رفته بود دو تایی رفتیم سمت خونه خاله لیلا که 4کوچه پایین تره اما بغلت که کردم دیدم هنوز بدنت گرمه و تو مسیرت گرماش بیشتر شد حدود 8:30 برگشتیم خونه و تب تو هی بیشتر میشد و اشتهات کمتر استامینوفن بهت دادم پاشویت کردم و تبت گاهی تا نزدیک 40 میرسید یکشنبه دکتر بردمت و کلی ازمایش برات نوشت که دوشنبه صبح برات انجام دادیم .قربون دستای کو...
نویسنده :
مامان ماتیسا
8:41